*
هزار سال بعد از اینکه انسانها به دلایلی زمین را ترک کردهاند سفینه کیتای ریج و پدرش ژنرال سایفر بر روی زمین سقوط میکند، پای پدر میشکند و کیتای جوان سفری ۱۰۰ کیلومتری را آغاز میکند تا به قسمت دم سفینه که جدا شده برسد و دستگاه پیام اضطراری را فعال کند. کیتای قرار بوده رنجر شود، یعنی کسی که هیچ ترسی ندارد و با هیولاهایی که بطور ژنتیکی دستکاری شدهاند تا ترس را در انسانها احساس کنند و آنها را از بین ببرند مبارزه کند، اما کیتای در امتحان پایانی رد شده است و هنوز نمیتواند به قابلیت بدون ترس بودن یا اصطلاحا گوست در فیلم برسد، از آن سو یکی از همان هیولاها در قفسی در انتهای سفینه بوده و در زمین رها شده است و جان کیتای را تهدید میکند.
قبل از خواندن آگاه باشید که این پست داستان را لو میدهد، اما با لو رفتن آن مطمئن باشید چیزی از جذابیت فیلم کم نمیشود.
این چند جمله را بخوانید:
- این فیلم را ام نایت شیامالان ساخته که به رو به افول بودن معروف است. در ضمن یکی از نویسندگان فیلمنامه هم بوده.
- ایده و داستان اصلی فیلم از ویل اسمیت است و در ضمن خودش هم فیلم را تهیه کرده.(بخوانید پولش را داده)
- ویل اسمیت و پسرش جیدن بازیگران اصلی فیلماند.
- امتیاز فیلم در imdb ۴.۸ است و در روتن تومیتوز حدود ۱۱ درصد.
اوج بد بودن فیلم از جایی شروع میشود که پدر و پسر بر روی زمین تنها میشوند و پسر پدر را ترک میکند تا دم سفینه را پیدا کند(پدر و پسر با هم ارتباط رادیویی دارند). رابطهی بین کیتای و سایفر احمقانهترین رابطه پدر و پسری در تاریخ سینماست، کیتای طبیعتا میترسد اما سایفر (که در ربات بودن با تی ۸۰۰ مسابقه گذاشته) فقط یک مشت جمله قصار و خزعبل فلسفی ول میدهد، چرتترین دیالوگ سایفر این است : خطر واقعیست، ترس فقط یک انتخاب است، نویسندههای ابله هم هیچ متوجه نبودهاند که ترس چیزیست که در طول میلیونها سال تکامل جان میلیاردها موجود را نجات داده، از یک جایی به بعد هم دیالوگهای خودشناسیگونه کیتای شروع میشود که واقعا عذابآور است.
زمینی که در After Earth به نمایش گذاشته پوشیده از جنگل است اما هوایش اکسیژن کافی ندارد(من به شخصه بعد از دیدن این حقیقت در فیلم میخواستم سرم را بکوبم به دیوار). کیتای مجبور است هر بیست ساعت مایعی مصرف کند تا ریههایش اکسیژن بیشتری جذب کند، بعد هم برای بدتر شدن اوضاع این زمین پوشیده از جنگل دمایش در شب یکباره به زیر صفر تغییر میکند (انگار بیابان است مثلا) به همین خاطر کیتای شبها در جاهایی که انرژی زمینگرمایی زده بیرون! پناه میگیرد. سفر کیتای که مثلا در پایانش خود را میشناسد و بر ترسش غلبه میکند در واقع نصف زمان فیلم را تشکیل داده و چیزی نیست جز دویدن جیدن اسمیت در جنگل، آنقدر ملالآور است که اگر یک آرم نایک گوشه تصویر میزدند میتوانست یک آگهی بازرگانی باشد حتی.
After Earth ریتم ملالآوری دارد، کارگردانی آن بد است، نویسندگی و داستان کلی مشکل دارد و بازیها هم حداقل از نظر من تعریفی ندارد، آیا ارزش دیدن دارد؟ به نظر من نه، پس چرا آن را تماشا کنیم؟ چون فیلم بدیست و من معتقدم آدم باید گاهی یک فیلم بد ببیند تا قدر فیلمهای خوب را بداند.