****
جهشیافتهها که درگیر جنگی نابرابر در ایندهی نزدیکند، ولورین را به گذشته و روزی که همهی قضایای منتهی به جنگ آغاز شد میفرستند تا بتواند همه چیز را اصلاح کند...
****
جهشیافتهها که درگیر جنگی نابرابر در ایندهی نزدیکند، ولورین را به گذشته و روزی که همهی قضایای منتهی به جنگ آغاز شد میفرستند تا بتواند همه چیز را اصلاح کند...
وقتی یک چوپان گوسفند ترسو تمام شجاعتش را برای اولین بار جمع میکند و عاشق زن مرموزی که وارد دهکدهاش شده میشود، تازه میفهمد که جلوی شوهرش که یک هفتیرکش قهار و بدنام هم هست هم باید بایستد.
***
یک مارشال هوایی( پلیس مخفی هواپیما به عبارتی) در حین پرواز پیامکی دریافت میکند که اگر ۱۵۰ میلیون دلار به حسابی واریز نشود هر بیست دقیقه یک مسافر خواهد مرد...
سریالهای کمدی به یکی از تفریحات اصلی این سالهای ما تبدیل شدهاند، از همان Friends که به عنوان یکی از اولینها برای ۱۰ فصل نسلی را به خود مشغول کرد تا این سالهای اخیر که سریالهایی چون How I met your mother و Big Bang و Two and a half men روی بورسند. اینهایی که مثال زدم کمدیهاییند برای عموم مردم که در بعضی از فصلها و اپیزودها گاها افت میکنند و فراز و نشیب دارند، اما اگر دنبال کمدیهای جدیتر و بهتری هستید بهتر است نگاهی به این دو سریال بیاندازید:
***
در دنیایی که به پنج گروه اجتماعی تقسیم شده بئاتریس متوجه میشود که به هیچکدام از آنها تعلق ندارد و این تعلق نداشتن ممکن است به قیمت جان او تمام شود
*****
نبراسکا داستان پیرمردی به دچار زوال عقل به نام وودی گرانت است که به قول بچههایش نصف اوقات نمیداند قضیه از چه قرار است و علاوه بر اینها مشکلاتی هم با الکل دارد. او با پست اعلامیهای دریافت کرده که ادعا میکند اگر به لینکلن در نبراسکا بیاید میتواند یک میلیون دلار دریافت کند، این کاغذ را یک آدم عادی بعد از سری تکان دادن مچاله میکند و دور میاندازد اما وودی یک مرد عادی نیست و با وجود مخالفتهای اطرافیانش چندین بار پیاده سعی میکند تا به آنجا برود، برای همین پسرش دیوید تصمیم میگیرد چند روز وقتش را بگذارد و او را به نبراسکا ببرد تا پدر پیرش چند روزی بتواند در رویایش زندگی کند.
قربانعلی (مهدی هاشمی) رانندهوانتی فقیر است که به خاطر کارش نیاز به یک موبایل دارد، صاحبکارش یک موبایل دست دوم به او میدهد تا کارش راه بیافتد و به او تاکید میکند به جای سیمکارت اعتباری یک دائمیش را بخرد، قربانعلی از یک غریبه در بازار موبایل یک سیمکارت میخرد غافل از اینکه سیمکارت متعلق به رئیسجمهور کشور بوده و شمارهاش را خیلیها دارند ....
****
در دنیایی که درگیر جنگی با نژاد بیگانه به نام میمیکها در اروپاست، سرهنگ دوم * بیل کیج (با بازی تام کروز) که فقط مقامی تشریفاتی و تبلیغی دارد ناخواسته مجبور میشود تا در حملهای که قرار است بزرگترین حمله و پایاندهنده جنگ باشد در خط مقدم بجنگد. کیج موجودی متفاوت نسبت به دیگر فضاییان را در حین جنگ میکشد که باعث میشود او در یک حلقه زمانی گیر کند و روز نبرد بارها و بارها برایش اتفاق بیافتد.
**
از همان سال پیش که خبرهای فیلم نوح آمد و مشخص شد راسل کرو قرار است نقش حضرت نوح را ایفا کند همگان بیصبرانه منتظر این فیلم بودند، منتظر اینکه کارگردانی بیاید و با مخلوطی از درام و کلی جلوههای ویژه به داستانی که همهی دنیا با آن از کودکی آشنایی دارند تصویری داده شود، انتظاری که ما از همهی فیلمهایی که با داستان آن کاملا آشناییم داریم. من به شخصه از همان اول فکر میکردم آرنوفسکی به درد ساختن این فیلم نمیخورد و حدس من تا حدی درست بود(مدارک حدسم هم موجود است) اولین مشکل بزرگ فیلم نوح این است که آرنوفسکی به جای یک فیلم درام تاریخی مذهبی با جلوههای ویژه فراوان یک فیلم اکشن فانتزی ساخته و خیلی از اعتراضات به فیلم هم از همین جا نشات میگیرد. نوح بیشتر شبیه بلاکباسترهای تابستانی میماند تا یک فیلم با تم مذهبی تاریخی.