****
در دنیایی که درگیر جنگی با نژاد بیگانه به نام میمیکها در اروپاست، سرهنگ دوم * بیل کیج (با بازی تام کروز) که فقط مقامی تشریفاتی و تبلیغی دارد ناخواسته مجبور میشود تا در حملهای که قرار است بزرگترین حمله و پایاندهنده جنگ باشد در خط مقدم بجنگد. کیج موجودی متفاوت نسبت به دیگر فضاییان را در حین جنگ میکشد که باعث میشود او در یک حلقه زمانی گیر کند و روز نبرد بارها و بارها برایش اتفاق بیافتد.
تام کروز در ۵۲ سالگی انگار قصد این را دارد که بازتعریفی باشد برای دود از کنده بلند میشود و از میانسالی تا پیری همچنان دود کند، از از ۲۰۱۰ به این طرف تقریبا هر سال یک فیلم اکشن داشته و حداقل تا دو سال آینده هم قرار است با ساخت ادامههای برای فیلمهای تاپگان و ماموریت غیرممکن همچنان این روند را ادامه دهد. لبهی فردا از فیلمهای خوب تام کروز است و همانند فیلم فراموشی از تماشای بازی او واقعا لذت بردم. ایمیلی بلانت بازیگر نقش اول زن فیلم را هم شاید در فیلمهای لوپر و نامزدی پنج ساله دیده باشید، او در این فوقالعاده بازی کرده و حسابی در نقشش فروروفتهاست، و سکانسهای او و تام کروز واقعا عالیاند.
لبه فردا ترکیبیست از ایدههایی که بارها در سینما دیدهایم. ایدهی اصلی فیلم که یک نفر در یک حلقهی زمانی گیر کند ایدهایست که بارها در سینما تکرار شده، ( مثال معروفش فیلم grounhog day است) و حتی اگر درست در خاطرم مانده باشد سروش صحت در یکی از قسمتهای سریال طنز بیخود چهارخانه هم آن را بکار برده. اما با این وجود، داستان فیلم (که از رمان تمام چیزی که نیاز داری کشتن است نویسنده ژاپنی هیروشی ساکورازاکا اقتباس شده) به اندازه کافی خوب است و ایدهی اوریجینال در خو دارد تا یک داستان تکراری نباشد.
لبه فردا ریتم خوبی دارد و میتوان آن را از اول تا اخر بدون آنکه درجایی حوصلهی آدم سر برود و گوشیاش را بردارد تا چندتا چیز را چک کند دید، و به شخصه از دیدن آن لذت بردم و توصیه میکنم اگر میخواهید ساعاتی از یک فیلم اکشن تخیلی لذت ببرید حتما آن را ببینید. اگر فیلم را دیدید و لذت بردید خوشحال میشوم نظرتان را در پای همین پست بگذارید، اشتراک این مطلب در شبکههای اجتماعی من را از آن هم خوشحالتر خواهد کرد.
* ترجمهای که من برای لیوتنت کلنل با توجه به ویکیپدیا و کمی معادلسازی به آن رسیدم سرهنگ دوم بود.
** بابت وقفه پیشآمده در پستهای وبلاگ عذر میخوام.